به روایت یک رفیق

دل‌نوشته‌ها و کشف‌های یک رفیق در مسیر عبور از دیوارها

به روایت یک رفیق

دل‌نوشته‌ها و کشف‌های یک رفیق در مسیر عبور از دیوارها

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

از شب تا سحرگاه

پنجره بازه ، 

سرم داغه ،

اما از بیرون نسیم خنک بهاری میاد ، 

معلومه کاملا که مطبوعه و تازه و جان بخش ، 

اما من نمیتونم دریافتش کنم ، 

پیشونیم داره میسوزه و به کمک احتیاج داره ، 

روز گدشته رو به شدت کار کردم و رنج کشیدم ، 

شب تن زخمیمو به قفس خونه کشیدم ، 

خودم رو بغل کردم ، اما برای التیام دادن به خودم کافی نیستم ، به کمک یا به ابزار احتیاج دارم ، 

احساس میکنم فشار خونم تنظیم نیست و زده بالا ، شایدم پایین نمیدونم ، به چیزی شبیه معجزه احتیاج دارم اما خودم رو لایقش نمیبینم ، فکر میکنم برم سراغ مخدر ولی میگم بدبخت ضعیفت میکنه ، اینجوری هم اما کاملا واضح دارم صدمه میبینم ، توی یک کوچه دو سر بن بست گیر کردم و از این سر به اون سر قدم میزنم ، گاهی یک طرفش میمونم و شهامت برگشتن به سر دیگه رو ندارم ، گاهی طاقت نمیارم و به سمت دیگه قدم میزنم 

 

امشبم سحر میشه ، گاهی درد رو عشق است برادر ، گاهی بهش وحشیانه لبخند میزنم و میگم بیا ، بیا که دوای دردام تویی درد .

 

من اینجا نشستم و دیگه فرار نمیکنم ، حد اقل امشب نه

 

  • محسن محمدی شهرانی